«در فتح خرمشهر، فیلمی از تلویزیون فرانسه پخش شد. همان فرانسهای که کلیه سلاحهای عراق را تأمین میکرد. ما درواقع با جهان صنعتی غرب و آمریکا میجنگیدیم، صدام حسین مزدوری بیش نبود. تلویزیون فرانسه حمله جوانان مسلمان ایرانی را به خرمشهر نشان میداد.»
به گزارش شفاف، حسین مختار به تاریخ هشتم آذرماه ۱۳۴۴ در تهران دیده به جهان گشود با موفقیت تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را پشت سر گذاشت پس از طی تحصیلات متوسطه و اخذ دیپلم با معدل عالی به دانشگاه راه یافت و در رشته ماشینابزار مقطع کاردانی دانشگاه خواجه نصیر به تحصیل ادامه داد.
با آغاز جنگ تحمیلی حدود سه سال از طریق بسیج در جبهه حضور داشت و دوبار مجروح شد. سرانجام این دانشجوی بسیجی در تاریخ چهاردهم تیرماه ۱۳۶۶ در جبهه ماووت عراق از ناحیه کتف مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و از شدت خونریزی به شهادت رسید.
از این بسیجی شهید دست نوشتهای به یادگار مانده است که به مرور آن میپردازیم:
«ما پیرو دین راستین حسین (ع) هستیم
زمانی که حضرت حسین (ع) تنها ماند و دیگر از اطرافیانش کسی زنده نبود، با سوار بر اسب شمشیر برکشید و با صدای بلند خودفرمان داد: من شهید جاودانهام، حمله به قلب لشگر! و یکه و تنها لیکن مصمم از نور ایمان، ایمان بهحق بهسوی قشون بیشمار معاویه تاخت. او شهید شد و با شهادت خود، ظلم و ستم معاویه و اطرافیانش را بروی تاریخ ثبت کرد. او شهید شد و با شهادت خود به ما آموخت که برای دفاع از حق و برجا نشدن حق، اگر لازم شد باید عزیزترین سرمایه را که جان آدمی است، هدیه عدالت نامتناهی الهی کرد. این اسوه و شعار اسلام است.
تعریف و تحسین و ستایش، زمانی زیباست که از زبان دشمن باشد. چنگیز و فرزندانش سوار بر اسب به دنبال جلالالدین محمد خوارزمشاه فرزند قهرمان و مسلمان پدری نالایق و بیایمان بنام محمد خوارزمشاه میتاختند. جلالالدین تنها بود و به صخرهای رسید که در عمق ۱۰ متری صخره رودی خروشان میگذشت.جلالالدین فهمید بر اسب زد و از ارتفاع ۱۰ متری با اسب بمیان جیحون فرورفت، با اسب از امواج خروشان جیحون سر برآورد و از رودخانه گذشت. چنگیز مغول، حیران از این شهامت، به فرزندان خود گفت: پدر و مادر را فرزند چنین باید. تاریخ کهن اسلامی ایرانزمین به جلالالدینها خاتمه پیدا نمیکند.
در جنگهای جهانی حدود ۱۵۰ نفر از جوانان ژاپن، داوطلب انتحار شدند. آنها به بهترین وجه و در راحتترین شرایط زیست قراردادند و هر چه میخواستند در دسترسشان بود. وظیفه آنها یادگرفتن خلبانی بود. پس از آموزش خلبانی، ژاپنیها، هواپیما را پر از مواد انفجاری میکردند و خلبان داوطلب که «کامیکازه» نامیده میشد،خود را با هواپیمای پر از مواد منفجرهاش به کشتیهای آمریکایی میزد. یک هواپیمای ارزانقیمت در مقابل یکی از ناو پر توش و توان و گرانقیمت آمریکایی، معامله، معامله خوبی بود. بعدها در تاریخ جنگهای نظامی، ژاپن را به خاطر کامیکازههایش ارج میگذاردند.
در فتح خرمشهر، فیلمی از تلویزیون فرانسه پخش شد. همان فرانسهای که کلیه سلاحهای عراق را تأمین میکرد. ما در واقع با جهان صنعتی غرب و آمریکا میجنگیدیم، صدام حسین مزدوری بیش نبود. تلویزیون فرانسه حمله جوانان مسلمان ایرانی را به خرمشهر نشان میداد. آنها با چنگ و دندان سیمهای خاردار را پاره میکردند، آنها با بدنهای خونآلود دستوپا از خاکریزها بالا میرفتند، با قطعهقطعه شدن روی مینها و زیر باران خمپاره و توپ و راکت، راه را میگشودند. تلویزیون فرانسه، رساننده گروهی دشمن با تحسین و ستایش به تماشاچیان میگفت:دیگر کامیکازه را فراموش کنید. شما جوانان کشوری را ملاحظه میکنید که با نیروی ایمان اسلامی در یک حمله، هزاران کامیکازه دادند آری تحسین از زبان دشمن مهم است.
من پیرو سرور آزادگان جهان حسینم، من خوران خشم ماهیگیر گیلکم،من عصیان کوبنده ترکمنم، من تاول دستهای چرکین کارگر بندریام، من غرش و نعره بیامان هموطن مسلمان آذریام.من کینه و نفرت خانمانسوز هموطن مسلمان خراسانیم.من غیرت آزادگی بلوچم. من پیرو راستین اسوه پیکار برعلیه باطل و طاغوت و پشتیبان بهحق مسلمانان ایران و جهان خمینی بتشکنم. من علی وار میزیم و حسینوار میمیرم و تسلیم ذلت و زور و زر نخواهم شد. هشت سال جنگ بیامان شاید صداقت من و ماست.»